باران ، زیباترین هدیه خداوند

سلام در این وبلاگ تکه کلام وبعضی از تصاویر باران را درج میکنم تا شما نظر دهید.

باران ، زیباترین هدیه خداوند

سلام در این وبلاگ تکه کلام وبعضی از تصاویر باران را درج میکنم تا شما نظر دهید.

شما بگید چکار کنیم

این هم ۲تا عکس خوشگل از باران


شما بگویید من با این فرشته فضول چکار کنم


خدا نکنه به باباش رفته باشه که اگر اینطوری باشه دنیا را به هم میریزه


الان نبینین چقدر ارومه مواقی که عکس می گیریم خانم ساکت می شن


بالها یت را کجا گذاشتی

پرنده بر شانه های انسان نشست. انسان با تعجب رو  بهپرنده کرد گفت:

اما من درخت نیستم. تو نمی تونی روی شانه های من اشیانه بسازی.

پرنده گفت:من فرق درخت ها و ادمها را خوب میدانم. اما گاهی پرنده ها

و انسانهارا اشتباه میگیرم. انسان خندید و به نظرش این بزرگترین اشتباه

ممکن بود.

پرنده گفت:راستی, چرا پر زدن را کنار گذاشتی؟

انسان منظور پرنده را نفهمید, اما باز هم خندید.

پرنده گفت:نمدانی چقدر توی اسمان جای تو خالی است. انسان دیگر نخندید. انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد اورد. چیزی که نمی دانست چیست. شاید یک ابی دور ,یک اوج دوست داشتنی.

پرنده گفت :غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که پر زدن از یادشان رفته. درست است که

پرواز برای یک پرنده ضرورت است, اما اگر تمرین نکند فراموشش می شود .

پرنده این را گفت و پر زد. انسان رد پرنده را دنبال کرد تا چشمش به یک ابی بزرگ افتاد و به یاد اورد روزی نام این ابی بزرگ بالای سرش اسمان بود وچیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد.


ان وقت خدا بر شانه های  کوچک انسان دست گذاشت و گفت:

یادت می اید تو را با دو بال و دو پا افریده بودم؟

زمین و اسمان هر دو برای تو بود. اما تو اسمان را ندیدی.


راستی عزیزم بالهایت را کجا گذاشتی؟


انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد . ان گاه سر در

اغوش خدا گذاشت وگریست!!!!!


سلام به همه دوستای گلم

عمو محمد من تصمیم گرفته که برای من البوم تصاویر درست کند.برای همین هم تصاویر من در لینک ها به نام البوم تصاویر باران قرار دارد .

نظر یادتون نشه ها.اگه نظر نزارین میرم به عمو محمد میگم بیاد دعواتون کنه هااااااااا


عمو محمد گلم دستت درد نکنه.

دریا باش نه یک لیوان

 

روزی شاگرد یک استاد از او خواست که یک درس به یا د ماندنی به او بدهد.

استاد از شاگردش خواست کیسه نمک را بیاورد, بعد یک مشت نمک را داخل لیوان نیمه پری ریخت

و از او خواست ان اب را سر بکشد.

شاگرد فقط توانست یک جرعه کوچک از اب داخل لیوان را بخورد,ان هم به زحمت.

استاد پرسید:مزه اش چطور بود؟ شاگرد پاسخ داد: بد جوری شوره اصلا نمی شه خوردش!

در ادامه استاد از شاگردش خواست یک مشت نمک بر دارد و او را همراهی کند .

رفتند تا رسیدند کنار دریاچه .

استاد از او خواست تا نمک ها را داخل دریاچه بریزد ,بعد یک لوان اب از دریاچه برداشت

و داد دست شاگردش و از او خواست ان را بنوشد.

شاگرد به راحتی تمام اب داخل لوان را سر کشید.

استاد این بار هم از او مزه اب داخل لیوان را پرسید.

شاگرد جواب داد کاملا معمولی بود.

استاد گفت: رنج ها وسختی های که انسان در طول زندگی با انها رو به رو می شه

همچون یه مشت نمکه واما این روح قدرت پذیرش انسانهاست که هر چه بزرگتر و وسیع تر بشه,

می تونه بار اون همه رنج و اندوه رو به راحتی تحمل کنه

بنابرین سعی کن یه دریا باشی تا یه لوان اب!

تولد نیایش عزیزم

 

 

تولدت مبارک باشه نیایش جون . 

 الهی صد ساله شی !‌ 

نه صد و بیست ساله شی ! 

نه صدو بیست سال کمه ! 

همیشه زنده باشی ! 

 

  

کیک تولد ما رو نگه دار ! کادو رو ما نگه داریم ! این به اون در ! بی حساب ! خوبه نیایش ؟!  

حالا یک بار دیگه با همدیگه بخونیم :  

تولد تولد تولدت مبارک 

مبارک مبارک تولدت مبارک 

بیا شمعا رو فوت کن  

که صد سال زنده باشی 

تولد تولد تولدت مبارک 

 

از طرف باران , مامانی و دایی مهدی