بچه ها زود بزرگ می شوند ... روزگار زودتر از آنچه بفهمیم ، می گذرد و فرزندان ما را از آغوش ما جدا می کند ! دیگر آنقدر بزرگ می شوند که رویت نشود به راحتی آنها را در بغل بگیری ، رویشان را ببوسی و قربان صدقه شان بروی ! پس تا کوچکند باید قدردان بود ...
کاش بچه ها بدانند در عالم بزرگی هیچ خبری نیست و اینقدر عجله نداشته باشند برای بزرگتر شدن ...
کاش پدر و مادرها اینقدر دعا نکنند زود بزرگ شدن بچه ها را ، که واقعا بر این باورم با بزرگ شدن هر روزه شان ، مشکلاتشان هم بزرگتر می شود روز به روز ....
دلم برای بارانم تنگ شده !
داداش مهدی عزیزم ، باران تو مثل نیایش من ، مثل یگانه ام ، که در پنج ماهگی دندان در آوردند ، دندانهایش را هدیه خواهد گرفت همین روزها ، از آنطرف ، نیایش من در پنج سالگی اولین دندانهای شیری اش را از دست می دهد ...
روزگار همین است ... هر آنچه را به تو بدهد ، پس خواهد گرفت ... الا او را ، خدا را و محبتی را که در قلبها به یادگار گذاشته ، نشانه خدایی بودنمان .
دلم برای همه شما تنگ شده . کاش این فاصله ها نبودند ....
عمه نرگس
بارانم لثه هایش خیلی می خارد برای همین خیار را به لثه هایش می مالد تا کمی ارام گیرد.
پی نوشت
مادر باران از تمام عزیزان و دوستان که با یاداشتهای محبت امیز خود به بارانم لطف دارند کمال تشکر وامتنان را دارد.