باران ، زیباترین هدیه خداوند

سلام در این وبلاگ تکه کلام وبعضی از تصاویر باران را درج میکنم تا شما نظر دهید.

باران ، زیباترین هدیه خداوند

سلام در این وبلاگ تکه کلام وبعضی از تصاویر باران را درج میکنم تا شما نظر دهید.

عمر گران می گذرد ، خواهی ... نخواهی...


بچه ها زود بزرگ می شوند ... روزگار زودتر از آنچه بفهمیم ، می گذرد و فرزندان ما را از آغوش ما جدا می کند ! دیگر آنقدر بزرگ می شوند که رویت نشود به راحتی آنها را در بغل بگیری ، رویشان را ببوسی و قربان صدقه شان بروی ! پس تا کوچکند باید قدردان بود ...

کاش بچه ها بدانند در عالم بزرگی هیچ خبری نیست و اینقدر عجله نداشته باشند برای بزرگتر شدن ...

کاش پدر و مادرها اینقدر دعا نکنند زود بزرگ شدن بچه ها را ، که واقعا بر این باورم با بزرگ شدن هر روزه شان ، مشکلاتشان هم بزرگتر می شود روز به روز ....

دلم برای بارانم تنگ شده !

داداش مهدی عزیزم ، باران تو مثل نیایش من ، مثل یگانه ام ، که در پنج ماهگی دندان در آوردند ، دندانهایش را هدیه خواهد گرفت همین روزها ، از آنطرف ، نیایش من در پنج سالگی اولین دندانهای شیری اش را از دست می دهد ...

روزگار همین است ... هر آنچه را به تو بدهد ، پس خواهد گرفت ... الا او را ، خدا را و محبتی را که در قلبها به یادگار گذاشته ، نشانه خدایی بودنمان .

دلم برای همه شما تنگ شده . کاش این فاصله ها نبودند ....

                                                                            عمه نرگس

نظرات 5 + ارسال نظر
سهبا چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:05 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

خب خودم اولین کامنت رو میذارم اینجا !
داداش مهدی ، تموم نشد این کار اثاث کشی ؟ کجایی پس داداشی ؟! روزها رو از دست نده و خاطرات باران رو ! بنویس برامون تا من هم که کنار شما نیستم ، با خوندنش احساس کنم که نزدیک شما هستم ...

مریم چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 http://najvaye-tanhai.blogfa.com

سلام آقا مهدی گل!
جالبه اسم داداش بزرگ منم مهدی هست (بابای هلینا)
اما معلومه باران جون که الهی فداش بشم دندوناش خیلی اذیتش می کنه که هر چی باشه باید بذاره دهنش و اگه چیزی هم پیدا نکرد دستشو میذاره دهنش
اما من دلم خیلی خیلی براشون تنگ شده مخصوصا برای هلینای عمه که الهی عمه قربونش بره
نیایش عزیز من هم که اینجاس با اون ژست هنرمندانه ای که برای عکس گرفتن گرفته چقدر خانوم و ماه شده
باران عزیزتو از طرف من (اجازه هست منم بشم عمه اش نرگس جون؟؟؟) ببوس

تنفس پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:33 http://tanaffos.blogsky.com

سلام
طاعاتتان قبول .
این روزگار اینقدر زود می گذره که آدم فکرش هم نمی تونه بکنه .اما نرگس جون آدم بچه هاش هر چقار هم بزرگ بشن بازهم دوست داره بغلشون کنه و ببوسدشون با همون خاطرات کودکی شون .
خسته روزگار نباشید.

عمو محمد شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:53

به کجا شتابان سفر از کجا داری؟
گوییم به شما بزرگ شدن به جای خود
کوچک ماندن هم به جای خود
شیرینی که در کوچک بودن بچه ها است در هیچ دوره ی دیگه نیست
ای فاصله مزاحم چرا راه را بر روی دریایی زیبای من بسته ای
به گوییم راه باز کن

باران عزیزم دوستت دارم
نیایش دایی داشتیم

عمو محمد دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:28

سلام عموجون
من اپم زودی بیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد