باران ، زیباترین هدیه خداوند

سلام در این وبلاگ تکه کلام وبعضی از تصاویر باران را درج میکنم تا شما نظر دهید.

باران ، زیباترین هدیه خداوند

سلام در این وبلاگ تکه کلام وبعضی از تصاویر باران را درج میکنم تا شما نظر دهید.

پنج گانه مسافرت باران

1-تقریبا اولین مرتبه ای بود که باران بطور جدی سفر می کرد, ان هم کجا پیش سهبای عزیز.


شما فکرشو بکنید؟


2-قربون امام رضا {ع} برم . چقدر بزرگ و با شکوه , باران کوچولوی من به پا بوس امام هشتم


رفته بود. چقدر زیبا بود ان لحظه ها.


3-شما وقتی یک بچه فضول داشته باشید که به هیچ وجه نمی تواند یک جا بنشیند چکار می 


کنید.حالا فکر کنید ما با این باران خانم در قطار چه فیلمی داشتیم.


4-دیدید وقتی دو نفر که خیلی همدیگر ا دوست دارند بعد از مدتها همدیگر را ببینند چه حالی می

شوند ؟حال تجسم کنید دیدار باران و عمه سهبا را . وای خدایا چه لحظاتی.


5-جذابترین بخش سفر باران رفتن به اداره عمه بود, انجا که یک اداره را بهم ریخت .از دیدن


میکاییل عزیز گرفته تا خاله سمیرا و سپیده تا هدایای که زحمت کشیدند و به باران تقدیم کردند


و قیافه گرفتن باران هنگامی که روی صندلی عمه وپشت کامپیوتر نشسته بود.


اینها بخش کوچکی از شیطنتهای این کوچولوی شیرین بود.


واخر هم باز دوری باز هم دلتنگی باز هم صبر باز هم انتظار.

دوست من؛ دوستت دارم

امروز صبح وقتی از خواب برخاستی نگاهت می کردم و دوست داشتم با من حرف بزنی حتی چند کلمه با من راز نیاز کنی. از من چاره جویی کنی یا بابت اتفاق خوبی که روز گذشته در زندگی ات به وقوع  پیوست از من سپاسگزاری کنی. ولی متوجه شدم که برای پیدا کردن لباسی مناسب سخت سرگرم هستی . در حالی که اماده می شدی و چرخی در خانه می زدی می دانستم که چند دقیقه ای وقت داری تا به من سلام کنی اما خوب سخت مشغول بودی. وقتی به ایستگاه اتو بوس رسیدی تا رسیدن اتو بوس 15 دقیقه وقت داشتی ولی کاری نکردی غیر از انکه روی نیمکت به انتظار نشستی . بعد دیدم یکدفعه از جایت بلند شدی فکر کردم با من حرف خواهی زد اما به سوی باجه تلفن عمومی دویدی و با یکی از دوستانت تماس گرفتی تا حال واحوالش را بپرسی.

صبورانه وبا حوصله تمام روز نگاهت می کردم. با ان همه مشغله ای که داشتی فرصتی برای حرف زدن با من نداشتی .با این حال متوجه شدم که قبل از خوردن ناهار نگاهی به اطرافت انداختی شاید از حرف زدن با من خجالت می کشیدی و به همین دلیل سر تعظیم فرود نیاوردی. نگاهت به دوستانت افتاد که پشت میز دیگری نشسته بودند و قبل از شروع نا هارشان چند کلمه ای با من حرف میزد ند اما تو این کار را نکردی.اشکالی ندارد. هنوز هم وقت باقی است و امیدوارم با من حرف بزنی. به خانه برگشتی و به نظر می رسید که وقت زیادی داشتی. پس از انجام کارهایت تلوزیون را روشن کردی.

نمی دانم اصلا از تماشای تلویزیون لذ تی می بری یا نه ولی می دانم که هر شب اوقات زیادی رامقابل ان می نشینی و بدون انکه فکر کنی فقط وقت می گذرانی. در حالی که غرق تلوزیون شده بودی و شامت را می خوردی دوباره صبورانه و با شکیبایی منتظر ماندم اما باز هم با من حرف نزدی . وقت خواب فرا رسید و می دانستم که خیلی خسته هستی. پس از گفتن شب بخیر به خا نوادات به رختخواب رفتی و فورا خوابت برد. اشکالی ندارد چون ممکن است متوجه نشده باشی که من همیشه با تو هستم. بیش از انچه بدانی صبر و حوصله دارم. حتی می خواهم به تو یاد بدهم که چگونه با دیگران صبورانه و با شکیبایی رفتار کنی . انقدر دوستت دارم که هر روز در انتظار می مانم تا از ته دل سر تعظیم در برابرم فرود اوری.

به من فکر کنی با من حرف بزنی وراز و نیاز کنی و سپاسگزاری و شکر گذاری را از یاد نبری. اما این مکالمه یک طرفه اسان نیست .خوب صبح دوباره از خواب بر می خیزی و من دوباره منتظر خواهم ماند البته انتظار چیزی به غیر از عشق برای تو را نخواهم داشت. به این امید که فردا اوقا تی را فقط به من اختصاص دهی. روز و شب خوبی داشته باشی , دوست تو خداوند.

باران و بارفیکس



حالا شما بگویید با این خانم خانوما چکار کنیم

الهی شکرت که دولت صبرم دادی

الهی خوشدلم که از درد می نالم که هر دردی را درمانی نهادای!


الهی در خلقت شیطان که ان همه فواید و مصالح است؛در خلقت ملک چه ها باشد.


الهی دیده را به تماشای جمال خیره کرده ای,دل را به دیدار ذو الجمال خیره گردان,


الهی شکرت که دولت صبرم دادی تا به ملکت فقرم رساندی.


الهی نامه

علامه حسن زاده املی