{چرا خدا این قدر در قران من, من می گوید؟ مگر نه
اینست که تعریف از خود بد است؟}
استاد در پاسخ گفت ما از بس خودمان را پیچیده ایم
و به بت ها و حجابها چشن دوخته ایم
او می خواهد خودش را نشان بدهد که این من هستم که
جلوه کرده ام وتو هستی که در
جلوه ها
ماندای و ان ها را بت ساخته ای؟ تو در این محدوده ها مانده ای, راه بیفت.
این شیر ها اگر منبع ها نبود ند , ابی به تو نمی
دادند و جز قرقر و باد چیزی نداشتند. این اوست که منبع ها را سر شار کرده است و می
گوید { ان من شی
الا عندنا خزائنه} سوره حجر ایه 21
چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی ست آن بینی گر به اقلیم عشق روی آری همه آفاق گلستان بینی بر همه اهل آن زمین به مراد گردش دور آسمان بینی آنچه بینی دلت همان خواهد وانچه خواهد دلت همان بینی گاه وجد و سماع هر یک را بر دو کون آستینفشان بینی دل هر ذره را که بشکافی آفتابیش در میان بینی هرچه داری اگر به عشق دهی کافرم گر جوی زیان بینی جان گدازی اگر به آتش عشق عشق را کیمیای جان بینی از مضیق جهات درگذری وسعت ملک لامکان بینی آنچه نشنیده گوش آن شنوی وانچه نادیده چشم آن بینی تا به جایی رساندت که یکی از جهان و جهانیان بینی با یکی عشق ورز از دل و جان تا به عینالیقین عیان بینی که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لااله الاهو
و اوست که همه جانان از اوست ... مایه سرشت ادمیت .. انانی که منیت شناسند و خود ندانند که انچه من است همه از اوست و تو جلوه انی که خود ناخواسته پای در زمینی گذاشتی که همه ملک توست و تو خود نمیدانی و همواره عرصه ها بر خود میدانی و باز سرکشی میکنی این من است که جلوه توست .....
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی ست آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلستان بینی
بر همه اهل آن زمین به مراد
گردش دور آسمان بینی
آنچه بینی دلت همان خواهد
وانچه خواهد دلت همان بینی
گاه وجد و سماع هر یک را
بر دو کون آستینفشان بینی
دل هر ذره را که بشکافی
آفتابیش در میان بینی
هرچه داری اگر به عشق دهی
کافرم گر جوی زیان بینی
جان گدازی اگر به آتش عشق
عشق را کیمیای جان بینی
از مضیق جهات درگذری
وسعت ملک لامکان بینی
آنچه نشنیده گوش آن شنوی
وانچه نادیده چشم آن بینی
تا به جایی رساندت که یکی
از جهان و جهانیان بینی
با یکی عشق ورز از دل و جان
تا به عینالیقین عیان بینی
که یکی هست و هیچ نیست
جز او وحده لااله الاهو
سلام داداش مهدی گلم .
و اوست که همه جانان از اوست ...
مایه سرشت ادمیت ..
انانی که منیت شناسند و خود ندانند که انچه من است همه از اوست و تو جلوه انی که خود ناخواسته پای در زمینی گذاشتی که همه ملک توست و تو خود نمیدانی و همواره عرصه ها بر خود میدانی و باز سرکشی میکنی
این من است که جلوه توست .....
سلام برادر
ایام به کام
و اینک باران
بر لبهء پنجرهء احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی عبور کنم
سلام داداشم . کجاهایی ؟ من عکس باران می خوام و مطلب جدیدی از بارانم ...